کودک

ساخت وبلاگ
ماه من در دل دیوانه ی شب زندانی ست  سهمم از پنجه ی تقدیر شب ِ بارانی ست  عقب افتاده تر از آن شده که می گویند  کشور ملتهبم منتظر ویرانی ست  نسبتم می رسد آخر به شب طولانی  شجر ه نامه ی من دولت بی سامانی ست می نشینم که هواخواه نگاهم بشوی  گرچه منظور من از خواستنت ، پنهان نیست  هم قدم باش از این باغ بچیند سیبی  با تو شیطان شدنم در پی هر عصیانی ست  تو خودت باغ ِ بهشتی به خدا می دانند : قصه ی آدم و حوا همه جا قربانی ست  سندیت که ندارد بنشینی باغیر ساحلت امن و دلت صاف و لبت مرجانی ست  دوست دارم نفسی با نفست زنده شوم  گرچه آینه ی تو در پی نافرمانی ست  این چه کامیست که تلخ است شبیه فنجان  این چه داغی ق کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : جمهوری,نگاه,خویش,ویران, نویسنده : shereiran بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

باید دمی به درد جنون مبتلاشود یکبارهم به حال بد ِ خود رها شود   مانند سکه ی به زمین خورده آخرش با نیمه ی ندیده ی خود آشنا شود   در واپسین دقایقِ جان دادن، آسمان _ _همراه بغض وارد این ماجرا شود   هرگز مباد ! تاج سرِ پادشاهی ات ارث بدست آمده ی هر گدا شود   گفتند و باورش نشد این شهر روسپید _ _ یک روز می رسد که گدا ، بی خدا شود   گفتند و باورم نشد اینگونه عاقبت خونم مباحِ دخترِ یک کدخدا شود   حالا برو به نیّت ِ تو شعر گفتنم اردیجهنمی است که در دم بنا شود   سخت است از نگاه تو پی ُبرد چشمهات خواهان آخرین غزل ِ بی صدا شود   سید مهدی نژادهاشمی کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : تفنگ,پرشده, نویسنده : shereiran بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

باید دمی به درد جنون مبتلاشود یکبارهم به حال بد ِ خود رها شود   مانند سکه ی به زمین خورده آخرش با نیمه ی ندیده ی خود آشنا شود   در واپسین دقایقِ جان دادن، آسمان _ _همراه بغض وارد این ماجرا شود   هرگز مباد ! تاج سرِ پادشاهی ات ارث بدست آمده ی هر گدا شود   گفتند و باورش نشد این شهر روسپید _ _ یک روز می رسد که گدا ، بی خدا شود   گفتند و باورم نشد اینگونه عاقبت خونم مباحِ دخترِ یک کدخدا شود   حالا برو به نیّت ِ تو شعر گفتنم اردیجهنمی است که در دم بنا شود   سخت است از نگاه تو پی ُبرد چشمهات خواهان آخرین غزل ِ بی صدا شود   سید مهدی نژادهاشمی کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : تفنگ, نویسنده : shereiran بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

Poem:وقتی قلب آدم می خواهداز جا کنده شود !عاشق شده استبر خلاف قواعد جنگکه جایی برای عشق و عاشقی نمی گذاردعاشق شده استاین پرنده عاشق شده استآنقدر عاشقکه روی ابرها قدم بزندسبکسبک تر از جو حاکم بر دنیابر بلندای تاریختا ابدیتتا کوه٬ کوه استجهان را تکان خواهد دادبا یک نگاهباغیرتبا شرفپشت تاریخ را خواهد شکستحالاشیطان هر چقدر می خواهدسایه ی شومش رادر امتداد غروب کِش بدهدچیزی از روشنایی کم نمی شوددِلِ گنجشکهااگرچه کوچک استجایی برای ترس ندارداز تاریکیاز سایه ی شمرهای زمانهپشت سرش سنگین نمی شوداین شمعقلب تاریکی را خواهد شکافتسری که شعله ور استسِری دارد که دلها را می سوزاندسری که فریاد های اناالغریب را م کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : شهید,والامقام,محسن,حججی, نویسنده : shereiran بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

Poem:Poem:در تُنگِ دلِ تَنگ ٬اسیرم که اسیرمبایست در این دور سرانجام بمیرم لبخند بزن عشوه گری کن به تماشااز دست تو آرام نگیرم که نگیرم مانندتبر عشق تو افتاده به باغمبایست غمت را نپذیرم!؟_ بپذریم! ؟ هیهات از این تیر فرو رفته به قلبم _چون قطره ی باران که چکیده به کویرم این عشق سرآغاز تباهی جهان استبی حوصله گر از شب و از روز تو سیرم لغزیده به روی رگ ِمن تیغ دوابروتبااینکه برایت نه امیرم نه کبیرم بگذار که بگریزم از این شهر شبانهتا از تو به یکباره به دل هیچ نگیرم #سید_مهدی_نژاد_هاشمی + نوشته شده در  دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 20:14  توسط سید مهدی نژادهاشمی  |  کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : اسیرم,اسیرم, نویسنده : shereiran بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

پای افتاده به یک طالع بن بست توییانکه دل از همه ی خلق بریده ست توییزل مزن بر من دیوانه ی بی ظرفیتآنکه با جام‌ تهی می کندم مست توییداده ام جام پس از جام به تو و هیهات _از توکه آنکه شده با همه بد مست توییبرو جانت به سلامت که علی رقم لبتآنکه با آتش دوزخ شده همدست توییزندگی خاطره ی تلخ فراموشی نیستآنچه تا لحظه ی آخر به دلم هست توییپر مزن مثل پرستو به بهاری دیگرآنکه بر فصل زمستان شده پابست توییمی روی درد ندارد اثری در دل منآنکه رد داده و از عشق بریده است تویی#سید_مهدی_نژاد_هاشمی+ نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 0:10  توسط سید مهدی نژادهاشمی  |  کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shereiran بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

Poem:می گفت زنده ام به تو و باوری نداشتاین پادشاه پشت سرش لشکری نداشت مانند آشنای غریبه در این جهانجز مرز های بسته ی خود کشوری نداشت گفتم بمان که دولت عشق است بودنتاما توجهی به چنین دلبری نداشت وقتی که رفت قامت دیوار قد کشیدآنقدر قد کشید که دیگر دری نداشت من ماندم و کبوترحسی که هیچ گاه    ...بال و پر رها شده ی دیگری نداشت یک آن تبر به دست دلم را هدف گرفتوقتی شکست دعوی پیغمبری نداشت آتش گرفت هیزم چشمان من بجزرنج و عذاب معجزه ی بهتری نداشت # شیطان نشست وسوسه ای روبراه کرد"آدم" , ولی دوباره دِل ِ کافری نداشت #سید_مهدی_نژاد_هاشمی@poemnezhadhashemi  + نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت 1 کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : زنده,باوری,نداشت, نویسنده : shereiran بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11

آنقدربزرگ شده ایمدستمان را که دراز می کنیمبه ستاره ها نرسدآنقدر بزرگ شده ایمآرزوهایمان کوچک نباشدآنقدر بزرگ شده ایموسوسه به سراغمان نیاید بازی کنیمبازی زندگی و مرگقمار بر سر هیچ و پوچدوست داشتن و نداشتنهرچند به قیمت جانمان باشدنان نداشته باشیمنان داشته باشیم دندان نداشته باشیمروی قبرم بنویسیدکودکی بود سرطانیبه پدرش می گفتدوست ندارد بمیرد#سید_مهدی_نژاد_هاشمی+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:31  توسط سید مهدی نژادهاشمی  |  کودک...
ما را در سایت کودک دنبال می کنید

برچسب : کودک, نویسنده : shereiran بازدید : 122 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 1:11